تکه ای از خاطراتم روی سیم خاردار
مانده در پیچ و خم گیسوی سیم خاردار
یاد شبهایی که تا صبح سحر بیدار ماند
چشم من در حسرت آن سوی سیم خاردار
پیکری کوچک به رنگ لاله اما لِه شده
طرح یک دریادلی بر روی سیم خاردار
منتظر در پشت سنگر تا که شاید لحظه ای
دست من گیرد ضریح توی سیم خاردار
چشم دشمن در پی یک اتفاق دیگری است
چشم من اما فقط، سوسوی سیم خاردار
ناگهان ابری فرود آمد به پابوس شهید
سایه افتاد از قفا بر کوی سیم خاردار
دست من با التماس از قبضه ی سرنیزه خواست
تا شکافد معبر از بازوی سیم خاردار
اشک شوق وصل جانان، از نگاهم زود جست
تا رساند خویش بر ابروی سیم خاردار
قفل زندان باز شد ، دستم به معشوقم رسید
باز شد راهی بر آن آهوی سیم خاردار
عطر تی روزش تمام سیمها را پر نمود
دوست دارم از همان شب، بوی سیم خاردار
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/18 در ساعت : 14:15:42
| تعداد مشاهده این شعر :
987
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.