شیخ و راهزن
	 
	موی شــــــــــــــرابی تو دیده ی آبی تو
	راه زند شیخ را لفظ کــــــــــــــــتابی تو
	دیده ی سرمست ما ، حد بزند مست را
	مست شد از دیدن موی شــــــــرابی تو
	راه زن دین من ســــــــــــارق آئین من
	دور ز صنعان شده شیـــــــخ حسابی تو
	شهد لبت شرم قند ، رحم کن و کم بخند
	کین جگـــرم سوخت از مسلک بابی تو
	ناخن رنگین بچین ، چــهره ی پر چین ببین
	شــــــب شد و من شاهد روی شـهابی تو
	ای بت پر جنب و جوش بیشتر از حد منوش
	باده تو را می برد رو به خـــــــرابی تو
	لعل اگر واکنی ، غــــــــنچه شکوفا کنی
	گردن چون موی من ، دســت طنابی تو
	تیز نگاهم مکـــــــــــن غرق گناهم مکن
	کی شوم ایمن از این چشم ِعقــــــابی تو
	طعم چو زهرِزبان ، هست تو را همچنان
	من سپر افکـــــــــــندم از نقد جوابی تو
	مصطفی معارف 11/11/90 کرج
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1390/11/12   در ساعت   :    13:21:14
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1032
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.