تو از ديار مضامين ناب مي آيي
				
					وَ با شکوفه و عطر و گلاب مي آيي
				
					به خاک خفته ام و ريشه هام خشکيده است
				
					بيا که مطمئنم مثل آب مي آيي
				
					تو از حوالي چشمان آسمان يک روز
				
					ظهور مي کني و چون شهاب مي آيي
				
					عجيب، عقربه ها کُند مي روند امّا -
				
					خلاف عقربه ها با شتاب مي آيي
				
					گذشته است چهل روز از تب انگور
				
					تو با رسيدن فصل شراب مي آيي
				
					اگر چه شب همه جا را فرا گرفته ولي -
				
					به رغم اين همه شب، آفتاب مي آيي
				
					نگاه من به افق هاي روشن فرداست
				
					تو از ديار مضامين ناب مي آيي