«صدایی نمانده است»
در چشم این قبیله، خدایی نمانده است!
حس می کنم که روز جزایی نمانده است!
بن بست های سرزده، هرروز می رسند
در این مسیر، راه گشایی نمانده است !
بیهوده دل به عهدشکن ها سپرده ایم
در این گروه هیچ وفایی نمانده است
گم کرده اند مردم این شهر قبله را
دراین دیار، قبله نمایی نمانده است
حرفی نمی زند کسی از آب و آسمان
در این دیار، حال و هوایی نمانده است
باید، به باد، دل بسپاریم از این به بعد
در شهر، هیچ نغمه سرایی نمانده است!
باید به آسمان، به خدا، رو بیاوریم
هرچند گفته اند خدایی نمانده است!!
این جا، برای شاعری از جنس آفتاب
جز در پناه آینه جایی نمانده است
فریاد شعر های تو مارا غنیمت است
هنگامه ای که هیچ صدایی نمانده است!
تاریخ ارسال :
1399/6/3 در ساعت : 11:37:20
| تعداد مشاهده این شعر :
144
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.