*پیش درآمد:(گلاب به رویتان و بلا نسبت)
از در به درآمدی و من هول شدم
سگ اخم و پریش فکر و بدقول شدم
سیمای نشسته ی تو دیدم که دچار
بر عارضه ی سلسلة البول شدم !
***********
هوس کردم شبی شامی حسابی
خورم در دکه ی احمد کبابی
بدین خاطر زدم بیرون ز خانه
بدون سرصدا و مخفیانه
شکم صابون زده مسرور و خرسند
نه فکر همسر و نه فکر فرزند
ز فرط گشنگی هم زاشتیاقم
به روی چانه جاری شد بزاقم
به زیر لب کمی تصنیف خواندم
به بیت اللحم او خود را رساندم
کبابی را چو خوش برخورد دیدم
سلامی کردم و پاسخ شنیدم
ازو پرسیدم :آقای کبابی !
تو ای مرد بلانسبت حسابی
برای چاکرت که کارمند است
دو تا کوبیده با یک گوجه چند است؟
دهانش باز تا بیخ بناگوش
شد و بالا کمی یک طاق ابروش
به پاسخ گفت:پرسی ده هزار است
کبابی را که ریحان در کنار است
اگر نوشابه ای باشد به پهلوش
مسلم چیزکی هم می رود روش
ازین پاسخ به سیر قهقرایی
گراییدم...امان از بینوایی
نگاهش کردم و بیرون دویدم
عقب سر این صدا را می شنیدم:
کبابی را که از فرط نداری
نخواهی خورد تا که جان سپاری
چه می پرسی که پرسی چند؟ هری
برو ای روح ناخرسند.......هری
دو گوش آویخته تا روی شانه
قدم آهسته رفتم سوی خانه
به خود روحیه می دادم بدین سان
که:ای«شاطر»مشو دیگر هوسران
تو که اهل دلی سر در کتابی
اگر گاهی هوس کردی کبابی
همان بهتر که دودش را ببویی
که ناپرهیزگارستی .... ببویی
چو شعر خود بدین مقطع رساندم
چغندر در دهان خود چپاندم
یکی ضرب المثل باشد قدیمی
که می گویم تو را یار صمیمی:
در آن مطبخ که نبود گوشت پیدا
چغندر پخته سالار است و مولا.