یا غریب الغربا بر تن آهو تیرست!
آینه دیده و در خلوت خود دلگیرست
یا غریب الغربا باغ دلم می خشکد
گر نباشد نظرت مرهم جان هم دیرست
صبر بلبل همه پر ریخته از دوری گل
ساغر باغچه هم از غم هجران پیرست
گریه از روضه ی زخمی است که بر دل داریم
آوخ از روضه که از گریه ی ما هم سیرست
سایه ها محفل شومی که خدا می داند
دستشان زاده ی این اهرمن زنجیرست
سر به بالین چمن خفته ی خون می بینم
ناله ای می شنوم،کیست؟ مگو از شیرست
کوچ خاموش پرستو نفس از باغ گرفت
این چه رازی است که در دفتر این تقدیرست؟
***
یا غریب الغربا چشم زمان در خون است
چاره ی مشکل جان چشم تو اش تدبیرست
سوم بهمن ماه نود
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/3 در ساعت : 17:38:47
| تعداد مشاهده این شعر :
1734
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.