ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سیاهی!


سیاهی!

سیاهی من امشب سیاهم؛

سیاهم !

به سان پر قیرگون کلاغان

که امشب کلاغی سیه بر سر بام شعرم نشسته!

تمام فضای دل آکنده از رنگ پرهاش

وگوشم

پر از قار قاری غریبانه و گنگ و خسته!

سیاهی؛ مرا دیر گاهی است ظلمت پرستان

به زنجیری از جنس شب بند بستند!

دلم را؛ دل آن آبگین جام جم را

به سنگ نفهمیدن این کور موشان شکستند!

ودر ظلمت بویناک مغاک دل خود

به نظاره مرگ خورشید عشقم نشستند!

سیاهی؛ سیاهی؛ سیاهی!

مرا این سیه قلب مردم چه آسان شکستند!

مرا می شکستند ؛

در هر کلامی که ازنیش آلوده کژدمان

مایه ها داشت!

مرا می شکستند ؛

درهر نگاهی که رنگ پلید ریا داشت!

مرا می شکستند ؛

در هر سرودی که از زندگی ؛عشق؛ از نور می گفت!

و بوی کریه عفونت ؛هوس ظلمت ؛ ازژرفنایش می آمد!

مرا می شکستند؛

در هر کلامی که چونان جنازه؛

به کف بیرق زندگی داشت!

و با مویه ای چندش آور

پیامی ز سر زندگی داشت!

مرا این پرستو کشان بر شکستند!

مرا کرکسان سیه زنده تاراج کردند!

وحتی به من فرصت مرگ را هم ندادند!

در این انجمادها سیاه زمستان بی باوری ها؛

دل زنده ام را؛

به منقار بی رحم خودخواهی کینه جوشان؛

شتابنده بیرون کشیدند!

مرا بال و پر بسته در خون کشیدند!

دل زنده را ؛

مرده خواران دل مرده خوردند!

همه هستیم را به تاراج بردند!

واین استخوانها ی گور آشنا را

به گور سیاه فراموشی سینه هاشان سپردند!

سیاهی!

سیاهی من امشب سیاهم؛ سیاهم !

به سان پر قیرگون کلاغان

که امشب کلاغی سیه بر سر بام شعرم نشسته!

تمام فضای دل آکنده از رنگ پرهاش

وگوشم

پر از قار قاری غریبانه و گنگ و خسته!





مهرداد بهار


کلمات کلیدی این مطلب :  سیاهی! ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/10/30 در ساعت : 22:13:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  1049


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 4,264 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,168,575
logo-samandehi