عقل ها در پی ادراک تو حیرت زده است
سمت هر واژه که رفته است خجالت زده است
می برد ماهی بی آب تو را تا دل رود
غصه خیمه ارباب که محنت زده است
انعکاس همه ماه سر ظهر ـ فرات
آب از رویت این دایره حیرت زده است
مشک بر دوش همه دشت ولی تشنه توست
تیر هم در دل این مشک خجالت زده است
چشمها تار و... ز ضربت همه سرو شکست
از قیامت شدنت قافیه حیرت زده است
کمر کوه شکست از ترک آینه ات
باز می دید که این طایفه غارت زده است
بعد ازین خیمه از این مشک عمو می خواهد
فال را عمه به تعبیر اسارت زده است
بعد از آن ظهر دگر آب ندارد رو یی
بعد از آن واقعه بر گرد تو هیئت زده است
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/27 در ساعت : 7:24:11
| تعداد مشاهده این شعر :
955
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.