از واژه هام حال و هوا را نبرده بود
عاشق نبود و خاطره ها را نبرده بود
نامش هنوز در من فریاد می کشید
غرق سکوت رفت و صدا را نبرده بود
غرق جوانه بود و جوان رفت با خودش
اندوه سالخورده ی ما را نبرده بود
پیچیده بود مثل طنابی به دور من
گیسویش آن کمند رها را نبرده بود
چشمانش آن دوشیشه ی آتش سرشت را
آن مست های بی سر و پا را نبرده بود
محمد حسين صفاريان
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:8:37
| تعداد مشاهده این شعر :
1235
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.