در تجلیل از مقام مادر
ای مادر ای وجود گرامی به روزگار
ای نام تو به دُرج دلم درّ شاهــوار
ای مهر تو عجین شده اندر وجود من
ای در میان ملک دل من چو شهریار
ای در تمام عمر مرا یاور و معین
ای بهر من نموده همه عمر خود نثار
ای بر نوازشم ننمودی دمی دریغ
وز بهر راحتم نگرفتی دمی قـــرار
ای در مقابــــل همه محنت جهـــــان
چون سنگ سخت بودی و چون کوه استوار
آغوش تو ز گرمی خورشید گرمتر
همچون نوازش تو ندیدم ز هیچ یــار
ای نازنین گلی که نیائی چو در مشام
گلهای این جهان بر ین بی بها چو خار
دیدی جفا و لطف و محبّت نموده ای
بر من که وای بر من و آن لطف بی شمار
طبق حدیث باغ جنان زیر پای توست
مادر تو را بس این سند عزّ و افتخار
سهل است جان فدای تو سازم که بی بهاست
پیش وجودت ای شرف عزّت و وقار
چون شد که مهر خویش بریدی و رفته ای
ما را به غم سپردی و چشمان اشکبار
بی تو دگر جهان ندهد بوی زندگی
گر در میان کوخ و یا کاخ زرّنگار
آن لحظه ای که مرگ تو بشنید گوش من
گشته جهان برابر چشمانم تیره و تار
آوخ که مرگ مادرم از من گرفته است
آری که چرخ را نبود هیچ اعتبار
اکنون که آفتاب وجودت ا ُفول کرد
با شمع چون زیم، من ِمغموم بی قرار
باران غم ز دیده فشانم عجیب نیست
کاین غم دگر ربود ز من صبر و اختیار
مرگ تو ماه چشم مرا مُـنخَسـِف نمود
بر من تفاوتــــی نکند لیل یا نهــــار
در حیرتم که جان من همراه جان تو
از تن چســـان نرفت بهنگام احتضـــار
ای دل سزد که لُجّۀ خونی شوی زغـــم
ای دیدگان سزد که شوی ابر نو بهار
این گوهر یگانه پیچیده در کفن
چون جان من بـُوَد که نهفتی تو ای مزار
زین ماتم عظیم سزد بر تو ای ً سعید ً
جای سرشک خون ِ دل از دیدگان ببار
کن ذکر خویش آیۀ ً إنّاالیه ًرا
تا دل بیارمد زغم از لطف کردگـــــار
یادی نما ز فاطمه و ناله های او
آن ضرب و شتم قــُنفـُذ بی دین نابکار
کن یادی از حسین و شهیدان کربلا
وان ظلم بی حساب لــئینان بد شعار
تا بنگری مصیبت عـُظمی بـــیاد آر
از زینب ستمکش وعـُریان ،شتر سوار
آن علی به حال پریشان و اضطراب
بی مـَعجر و اسیر به هر شهرو هر دیار
از ترس تازیانه وسیلـــی ساربان
اطفال گشته اند به هر سمت رهسپار
هرگز به خود ندید ستم در خود این جهان
چون شد که واژگون نشد این چرخ کج مدار
سید احمـــــــــــــــــــد رضا زاده