یا کریم...
مثل پرواز بادبادکها پر درآورد روح شاعرها
آسمان خنده های آبی ریخت بر پر خاکی مهاجرها
واژه ها در بقیعی از هیجان پشت دیوار شعر کز کردند
باز شد مثل عقده های غزل چمدان دل مسافرها
بغضها روی هم ورم کردند حجم طوفان اخم باران شد
سیل غم بود آنچه می بارید پیش روی نگاه عابرها
شاعر اینبار از خودش ترسید بسکه بازار چیده اند اینجا
کرمت را معامله کردند پشت پرچین شهر تاجرها
چقدر روزگار برگشته است چقدر تو غریب می مانی
سفره تو هنوز پهن است و نمک سفره را مجاورها...
طعم نانت ز یادمان رفته است فقرا پشت خانه حیرانند
بوی نان را ز کوچه دزدیدند دستهای حریص شاطرها
چشمها یک به یک سراغت را از ضریحی که نیست می گیرند
چقدر خاکی است مثل خودش بارگاه امام زائرها.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:8:20
| تعداد مشاهده این شعر :
1062
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.