گاهی به ساده گی با شوق می توان یک عاشقانه دید
لیلایی ِ نسیم، راز ِ نهفته در ، رقص ِجنون ِبید
سر سبزی بهار یا زردی خزان با هم برابرند
تنها تفاوت اش رنگ نگاه ماست، چشم دلت شنید ؟
آنقدر گم شدیم در بند ِزندگی ، پیدا نمی شویم
این واقعیتی است انکار ناپذیر ، با من موافقید؟
بوی منم منم پیچیده در فضا ، از مُد نمی رود
تبلیغ شرکت اش ، ازران تر از همه ، آیا نمی خرید؟
یغماگر سیاه خاموش کرده بود فانوس راه مان
آن لحظه ایی که ما،در خواب بوده ایم اماکسی ندید
وقتی که می پریم کابوس می رود ، آمد؛ نگاه کن
لبخند می زند رخساره ی ِ امید ، هنگامه ی ِسپید
از قید برده گی آزاد می شویم ،رمز رها شدن:
وقتی که دست دل پیوند می خورد با کوششی شدید
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:8:3
| تعداد مشاهده این شعر :
972
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.