گاه از مجنون سراییدم گه از لیلا نوشتم
شعر نامفهوم گفتم نثر بی معنا نوشتم
مطلب اهل قلم را زان خود دانستم اما
دست و پا بشکسته های خویش بی امضا نوشتم
گاه در تکذیب این مبحث به آن طولا گشودم
گاه در تصدیق آن مطلب به این پهنا نوشتم
گه سکندر را بکندم ریش و سبلت ازسرکین
گاه از جام جم و موروثه ی دارا نوشتم
تا که در تاریخ ماند نام جاویدان بنده
فخر بر آبا نمودم پند بر ابنا نوشتم
دیو را گاهی ملک کردم خطاب از ناگزیری
دشمنانش را ملامت نامه بی پروا نوشتم
تا بیاضی را فراهم آورم بی مثل و مانند
شرح حال این و آن از کیش تا کسما نوشتم
تا که تنها خویش را مطرح کنم درجمع اوباش
فکرها را کشتم و بسیار از تن ها نوشتم
تا کنم بی مایگان را شاد در دوران ماضی
طنز را مخدوش کردم هزل را والا نوشتم
دیگران در صدر مطبوعات نا جایم نگیرند
ترهاتی بر سر هم کردم و بی جا نوشتم
دیگران گوی سعادت از میان بردند و بنده
چشمهایم کور شد از بسکه خواندم یا نوشتم
الغرض در سنگلاخ زندگی «شاطر حسینا»
بسکه افتادم یکی شد سرنوشت و پانوشتم !
*توجه:به دلیل اشکال فنی که گهگاه گریبانگیر دفتر شعر ارادتمند می شود و خلاصی ازآن از طرف خودم میسورنیست مابین وجه شعر و بخش نظرات فاصله
می افتد.لذا عزیزانی که مایل به ارایه ی نظرند به قاعده ی یک وجب به پایین تشریف ببرند و نظر شریفشان را اعمال فرمایند.نعوذ بالله من زلل...