پرواز خیال
در غروب پـُرغم و دلگــیر گور
در کفن پیچـــــــیده بودندم نمور
روح ، بالا تر ز گـور اِستاده بود
زیر تلی خاک، جســـم اقتاده بود
جسم بی چاره که روزی سخت بود
نا توان افتاده وبد بخـــــت بود
ناگهان خـــورشید در چاه اوفتاد
بند قـــــدرت در کف ماه اوفتاد
باز گشــــتم رفتم اندر جسم خود
تا ببینم جسم خـــود با چشم خود
پس خـزیدم رفتم اندر جسم خویش
لحظه ای از رفتنم نگذشت بیش
ناگهان دیدم دو گــــُـرد پیلتن
کـی هماورد یکی صد تهمتن
هر یکی گـُرزی بکف از نار داشت
دست هاشان گوئیا مسمار داشت
آن که آمد در کنارم دست راست
گفت نامت چیست گفتم مصطفاست
از خدا پرسید گــفتم معطی است
او صمد از دفتر و مستوفی است
اوست واحد او احد او قادر است
اوست رحمان و رحیم او فاطر است
او کریم است و کـــرامت کار او
ما بقی مغروق در پنـــــــــدار او
بنده ی این سان کریمی عار نیست
"با کریمان کارها دشــوار نیست"
گفت از پیـغمبرت بر گو فلان
تا بدانیم از کــــسانی یا خسان
گفتمش احمد که نــــور عالم است
بر نبوت چون نگین و خاتم است
شهد شیرین کــــلامش می برد
عقل و هوش و، شهد ِ مستی آورد
رحــــــمة للعالمین خوا ندش خدا
فخـــــر عالم فخر خلقت مصطفی
او که در مدحش خدا لولاک گفت
مدح او را جمله ی افـــلاک گفت
از امام و رهــــــبرم پرسید او
خنده کـــردم خنده ام را دید او
گفتمش مولای من شیر خــداست
فاتح خیبر امامت را ســــــزاست
قول پیغمبر نه از روی هــواست
پس علی مرتضـــا مولای ماست
ابن عم مصطفا شـــــــــوی بتول
جانشین راست کــــــردار رسول
شهر علم مصـطفا را باب اوست
بر تمام مسلمین ارباب اوســـــت
گـــر نبودی این علی مُردی عمر
عالمی معنا ببین در این خـــــــبر
بَعد ِمولایم علی شاهم حَســـــــــَن
خون دل خورد از برای انجـــمن
او امام و دومین مــــولای من
زینــــــــت دوش نبی آقای من
بَعد ِاز او خــون خدا پور علی
کز وجودش جمله عالم منجلی
کـربلا را اعتبار از نام اوست
شهد شیرین ولا از جام اوست
چارمین مولا علی بن الـحسین
زینت زهاد وزین العـــــابدین
او امام عارفان راســـــــــــتین
شمع جــــــــمع اولیاء و متقین
پنجمــــــین مولای من باقر بود
کو امامی فاضـــل و طاهر بود
باقر العلم پس از پیغمـــبر است
از بزرگان عـلوم او سر تر است
جـــــــــــعفر صادق امام سادسم
بی قرارم کــی به پابوسش رسم
کاظم آمد هفتمین نجــــــــــم ولا
می شــود جانها به عشقش مبتلا
هر دلی کــز عشق او خالی بود
کی مکان نور اجـــــــــلالی بود
هشتمین گل از گــــــــلستان خدا
نور چشمانم علی موسی الرضا
سیره ی پیغمـــــــــبری احیا کند
بند پای عارفان را وا کــــــــــند
بَعد ِاو پیمانه دردست تقی اسـت
او نهم شمس سپهر و متقی است
چون دهم خورشید تابنده نقی است
از وجودش دین حق را رونقی است
سایه اش چون سایه ی دست خدا
بر همه گم کــــرده راهان رهنما
پس امام یازده نامــــــــــش حسن
می شود خــورشید بر هر انجمن
بوسه چــــرخ و فلک بر دست او
چشــــــــــم بیدار عدالت مست او
شاه و فخر شیعـــــــه ی اثناغشر
حضرت مهدی امام منتظر(عج)
مدح او را هر چه گـــــویم بیشتر
زین مدایــــــــح جایگاهش پیشتر
انتظار چشـــــــــــــــمها دیدار او
روشـــــــــــنای راه حق انوار او
تا سخــــــــن آمد به اینجا ناگهان
صـورت وحشت نمود از من نهان
چونکــه رخ بگشود زیبا دیدمش
هم ندیدم گــــــــُرزآتش در کـَفـَش
هر چه دیدم حسن ونیکی و جمال
از جمال و خوب رویی در کـمال
هر چه می پرسید میگــفتم چو باد
از نماز و روزه و خمس و جـهاد
چون به دل مـِهر علی را داشــتم
دل ز هر غیر خدا برداشـــــــــتم
یا علی ها اصل کار خــویش کرد
لطف ها براین دل درویش کـــرد
جرم بخــــــــشیده شد از لطف اله
لطف شد بر این ضعـــیف بی پناه
پس مرا بردند تا بـُستان عشــــــق
دیدم آنجا لاله و ریحـــــــان عشق
دوستان جـــــــــــــبهه ها را یافتم
عده ای بودند و من نشناخــــــــتم
دیدم آنجا مجتبای احـــــــــــــمدی*
هم مجید* و مرتضا* و سر مـــــدی*
بود درویش* و حســــــین خامه ای*
هم غــــــلامی* هم رفیعا* ، لامعی*
ذکر هر یک موجب تطویل شعر
میکنم اینجا دگر تعطیل شــــــعر
من نخواهم جز تو از تو هیچ چیز
یا مدبر ، یا منــــــوِر ، یا عزیز
مصطفی معارف 15/4/82 تهران
* - شهید مجتبی احمدی - شهید مجید خنیا گر - شهید مر تضی اصلانی - شهید داوود سر مدی - شهید محمد علی امیدی ( درویش) - شهید حسین خامه ای ( فریدون ) - شهید غلامرضا غلامی - شهید بهروز رفیعا -شهید سید احسان لامعی -
شهدای فوق از زمره شهدای دفاع مقدس بودند که در عملیات مختلف به فیض عظیم شهادت نایل شدند.
روحشان با امام شهدا و امام شهید محشور باد