هنوزم لا به لای من یه حسی از تو پنهونه
بازم حال و هوای تو پاشو وا کرده تو خونه
یه مشت بغض نترکیده داره جونمو میگیره
تو رو حس میکنم پیشم شب از بوی تو سر میره
لب پنجره میشینم با یه فنجون هوای تو
تنِ پنجره میلرزه با عطرِ آشنای تو
تو رو سر میکشم و باز تو رویاهام فرو میرم
اونقدر هوای تو گرمه که تو سرمام نمیمیرم
بی تو این زندگی خیسه تو قلبم گریه بارونه
چرا شب ساکته اینقدر چرا بغضم نمیخونه
کلمات کلیدی این مطلب :
حس ،
پنهون ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/16 در ساعت : 23:27:42
| تعداد مشاهده این شعر :
932
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.