نگار من ز خوبان جهان به
دهان غنچه اش ازهر دهان به
به زیر سایه ی سرو روانش
غزل گفتن مرا از هر مکان به
بهار حسن او پایان ندارد
همیشه در بهاران با فلان به
کنار زلف آن گیسو مجعد
خداوندا مرا از هر کران به
ز تیر غمزه اش برجان ما زد
که تیر غمزه ی ابرو کمان به
برو زاهد مگو از خلد وجنت
خرامیدن در این سرو چمان به
منم آواره ی کوی زلیخا
که این آوارگی از آشیان به
مرا جنت سزد یا سایبانش
بگو طوبی لکم این سایبان به
مرا آن چشمه ی جوشان چشمت
زآب زمزم و کوثر روان به
حدیث عشق تو بر دفتر عمر
نهان کردن ز چشم ابلهان به
میان عاشق و معشوقه رازیست
ولی راز تو و من زین میان به
مگو با هر کسی راز نهانت
که راز محفل جانان نهان به
مرا بر بوسه گاهش بوسه چیدن
به سوی قبله در وقت اذان به
مگو اسرار این قلب حزین را
سکوت فضه از در بیان به
صنم گفتا بخوان از شعر صهبا
که شعر شاعر شیرین زبان به
سعیدزاده بیدگلی(صهبا)