شکوفا شـد لبت ازغــنـچه ها هم غـنچه تـر گردید
شـگـفتا گـوئیا از شـبـنمی آن غــنــچه ، تـرگردید
به حسرت شـد فـرویـاقوت احمر چونکه برآن لب
تـبسّم نـقـش بـست و سـوژه ی اهـل هــــنر گردید
چه کردی با نگاه خود تو با ایــن دل کــه در آنـی
سیه شد روزگارم بـخـتـم از شـــب تـیره تر گردید
کویری سـینه ام شد ازعطـش سـرشـار و مالامال
درون سینه دل آتـشـفــــشـانـی شـعــله ور گردید
به افــسون نگاهـت قاصـدک رقصـــید بی آهنـگ
زبان نگشـــوده عــالم از جــنونـم با خــبـر گردید
بهشتم با وصالت نـقد خواهـد گشت پیش از مرگ
میــسّر گر نـشـد عمـرم دراین دنیـــا هــدر گردید
بنازم چشـم هـایـت را که خورشیدنــــــد می گوئی
چه خورشیدی که صدها دل مـــدارش را قمرگردید
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/14 در ساعت : 19:2:34
| تعداد مشاهده این شعر :
1074
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.