روز و شب های بدون تو بسی دلگیر است
پدر عشق...که این عشق چه بی تدبیر است
باز هم شب شد و با یاد تو بیدارم من
من به زعم تو بدم دیده که بی تقصیر است
باز هم با همه ی خستگی ام خندیدم
خنده ی تلخ چه بی معنی و بی تاثیر است
چشم بربند ، خرد گفت، که آرام شوی
گفتمش نقش خیالش به دلم تصویر است
دوستان ازدل دیوانه چه بر می آید
دل من دیر زمانیست به او زنجیر است
غیر آن دانه که در دام نهاده است نگار
چشم مرغ دلم از دانه ی دنیا سیر است
صنما، کوی تو محراب مناجات و دعاست
ذکر دلجوی توام زمزمه ی تکبیر است
مصحف عشق گشوده است به پیش چشمم
آیه هایش شکن زلف تو را تفسیر است
خواب دیدم که در آغوش خیالم بودی
خواب آشفته ی دیوانه چه بی تعبیر است
اینکه می میرم و هرگز به وصالت نرسم
بازی دور زمان و قلم تقدیر است
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/14 در ساعت : 9:39:13
| تعداد مشاهده این شعر :
1404
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.