دل سپردن به تو کار عبسه
مگه دیوونه دل من بی کسه
دیگه سوداگر مجنون تو برو
میدونی که زندگی یه نفسه
همه از کینه ی دیرینه توست
این همه رنگ و ریا دیگه بسه
دل محنت کش و آواره ی من
همه روزو همه شب تو قفسه
می باره همچو که اون ابر بهار
اینهمه غم دیگه برا اون بسه
بس کن آخه همه سودای دلم
دائم از ظلم تو بانک جرسه
دل مده (عرفان) به هر بی سرو پا
تو که میدونی دیگه هوا پسه
کلمات کلیدی این مطلب :
دل ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/13 در ساعت : 12:9:8
| تعداد مشاهده این شعر :
931
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.