ره سپردم سوی دشت کربلا
همره سلطان و شاه نی نوا
در میان خیمه ها کردم نظر
تا رسیدم خیمه ی جان پدر
گوش جان دادم به صوت مادری
تشنه ی لالایی یک گوهری
حزن صوتش کرده در قلبم اثر
نور گفتش داده این دل را بصر
گوییا از عمق جانش دیده بود
نور قربی را کز او تابیده بود
آنچه در لالایی این مادر است
ذکر یارب در طریق حیدر است
صعب و سنگین است درک این سماع
لحظه ی لالایی است و الوداع
این قلم از وصف کامل نا توان
گفت من ناقص ز شرحش بی گمان
در پس این واقعه لازم،شهود
مرد ره خواهد،شود عامل عهود
مادری کین دل شده سودایی اش
با علی گوید چنین لالایی اش
کودک ماهم علی اصغرم
از تولد گشته ای شاه حرم
مفتخر از نام مادر شد رباب
بر بنی هاشم شدی لب اللباب
منتخب نامت عزیزم از علی
بوسه زد بر فرق تو پور ولی
یار شش ماه حسینم نور عین
تاج سر بر مادرت عشق حسین
شش به عمر تو بود اوج لقا
زین حرم تا کبریا وصل خدا
از همان اول بسی دارم امید
در کنار سرورم گردی شهید
باغ فردوس برین سرخ از گل است
بی گمان در انتظار سر گل است