زمین زدم خودِ خودرا که پا شدن نتوانم
درونِ پیکرِ خاکی بنا شدن نتوانم
رسیدهام به دلیلی که بی دلیلِ دلیلی
بهغیرِ گمشدن از تن رها شدن نتوانم
بهجایِ حوصله کردن بهپایِ شکلِ فسیلم
بداهه رفتم و مُردم نما شدن نتوانم
مزاحمِ دل وعقلم دراین دو روزهٔ دنیا
کمی عجیب وغریبم خطا شدن نتوانم
نزاعِ جاهل و عاقل شنیدم و نشنیدی
چسان، چطور و چگونه دوتا شدن نتوانم
بهتعطیلیِ رسمی رسیده هرشب و روزم
که بر ادامهٔ راهم رضا شدن نتوانم
سلامِ من به نبودن، به گورِ سردِ حضورم
چراکه بهتر و خوشتر فنا شدن نتوانم
نه آدمم نه فرشته، به اشتباهِ نوشته...
بدونِ رجعت و رفتن خدا شدن نتوانم
سیّدمحمّدرضالاهیجی