
گذشت مهلت بودن ...غم سراب رسید
قرار؛ از دلمان رفت و اضطراب رسید
دلم گرفته... ولی هیچ کس نمی داند
چگونه راه من از تو به اجتناب رسید...
چگونه خاطر آسوده ام پریشان شد
چگونه موی سیاهم به آسیاب رسید
دلم گرفته ولی چشمها نمی دانند
چطور زائر عشقت به گرد خواب رسید
کدام وادی مستی ترا پریشان کرد
چگونه دست تو جامی پر ازشراب رسید...
کدام گوهر شاهی به کاسه ات افتاد
که هرکه سنگ غمت زد... به عشق ناب رسید
تمام زندگی ام فصل تلخ مردن بود
گذشت روز رهایی ...شب عذاب رسید!
شعر و طراحی:
#راشین_گوهرشاهی
ketabera@
.
تاریخ ارسال :
1398/7/13 در ساعت : 11:2:14
| تعداد مشاهده این شعر :
215
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.