باز هم بُردِّیمانی بر تنت کرده غزل
رخت و شُولایِ جوانی بر تنت کرده غزل
شُسته با اشکِ ملائک صورتِ شعرِ تورا
از خدا رنگینکمانی بر تنت کرده غزل
میوه ممنوعه خورده از لبت خونِ رطب
سرخیِ آتشفشانی بر تنت کرده غزل
برده از یادِ فرشته آدمیزاده که هست
آسمانی! آسمانی! بر تنت کرده غزل
فیالمثل وقتیکه طوطی ذکرِخیرت میکند
جنسِ خوبِ مهربانی بر تنت کرده غزل
کار وبارِ غم کسادست و شکسته نرخِ غم
تا لباسِ آنچنانی بر تنت کرده غزل
مصلحت دیدی بگردد گِردِ تو خضرِ نبی
چونکه عمرِ جاودانی بر تنت کرده غزل
با سلامی عاشقانه شاعرِ دیوانهای
ناگهان بی لَنْ تَرانی بر تنت کرده غزل
سیدمحمدرضالاهیجی