وقف عشقت همه ایام به کام افتاده.
تا دلم پای تو آقای مرام افتاده.
روز اول که خدا داد تو را آقایی.
بر درت قسمت من قرعه غلام افتاده.
رو به قبله لبِ من مست سلامت، به دلم.
حسرت پاسخ یک عرض سلام افتاده.
دلِ یک عمر اسیر غمِ عشقت چندی است.
در دلِ خدعه ی ابلیس به دام افتاده.
شک ندارم به قنوتی ز نماز سحرت.
یاد این بنده ی آلوده به نام افتاده.
بارها نزد نگاه نگرانت، آقا.
طشت رسوایی من، از لبِ بام افتاده.
جای عکس تو که در قاب نگاهم افتد.
چِقَدَر دیده به دنبال حرام افتاده.
چشم هایم پُرِ اشک است که پاکم سازد.
پای یک روضه که لکنت به کلام افتاده.
خورده تیری به دل و سنگ به پیشانی او.
دگر از تاب و توان جسم امام افتاده.
تکیه بر نیزه ی غربت زد و از جا برخاست.
چشم غارتگرِ لشکر به خیام افتاده.
رسول رشیدی راد(مجتبی) تابستان 95