مردی میان شهر شما گیر کرده است...
مردی میان شهر شما گیر کرده است.............در پیچ و تاب کوچه ما گیر کرده است
مانده است پشت میله سرسخت پنجره...............تخریبچی نبوده؟ چرا گیر کرده است !
آن روز از تمامی مینها عبور کرد...............امروز پشت در به خدا گیر کرده است
چشمش میان کرکره ها قفل گشته بود..............پایش میان خاطره ها گیر کرده است
گفتند ترکشی است گرفتار استخوان...............در بین مهره های قفا گیر کرده است
چون یار خویش، مرد علمدار کربلا.............این مرد هم به حکم وفا گیر کرده است
آسایشش به گاه و نگاهش به بیکران.............هنگام وصل از چه قضا گیر کرده است
این ضجه های نیمه شبش را شنیده ای.............مردی میان شهر شما گیر کرده است
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/3 در ساعت : 9:4:1
| تعداد مشاهده این شعر :
1305
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.