تا که دستم می رسد بر واژه ای گم می شود
قسمتم از پهنه ی دریا تلاطم می شود
ابر می آید به سوی خانه ام اما چه سود؟!
سهم من طوفان و باران سهم مردم می شود
دست من از ناز گل ها باز هم زخمیست، چون
خار هم دل دارد و سوءتفاهم می شود
"من ملک هستم که فردوس برین جای من است"
قوت من اما در آنجا نان گندم می شود
دب اکبر را ندیدم در کویر و سهم من
از زمین و آسمان همواره کژدم می شود
آتشی بر ریشه های باورم افتاده چون
هر درختی کاشتم تا ریشه هیزم می شود
شیخ را گفتم چرا تکلیف در تطهیر ما
در بهار و زیر باران هم تیمم می شود؟!
گفت: نشنیدم، بگو بار دگر درخواست را
گفتمش ای شیخ، این بار هزارم می شود!!
تاریخ ارسال :
1398/3/22 در ساعت : 10:34:10
| تعداد مشاهده این شعر :
383
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.