((  نـافـه گشـا  ))   صبحدم خنده به لب داشت  خدای گل سـرخ  < شعری از کتاب به گل سفر کن >
	((  نـافـه گشـا  ))
	 
	صبحـدم خنده بـه لب داشت  خـدای گل سـرخ
	كــه گشــايـد بــه چمن  بـنـد قبــای گـل سـرخ
	دشت ، يك بـاغ تبسم بـه لب  ، از راه رسيـــد
	بـا هــزاران سبـد ِ خـنـده   بــرای  گـل ســرخ
	بلبــل بــزم طـرب زمــزمــه ســر داد كـه  بـاز
	سـاز هستی  بـنـــوازد  بــه نـــوای گـل سـرخ
	لالـه ی كـوه نشيـن  ، شعـلـه ی مستـانـه كشيـد
	تـا شنـيـد  از چمن سبـــز ، صـــدای گل سرخ
	همـه  سـر مست ز مينـای گـلابـنـد  كــه هست
	اعـتـقــادی هـمــگـانی بـــه شفـــای گـل ســرخ
	دوش در محفـــل رنــدان سحــر رقـص كنــان
	ژالــه مـی گـفـت مـنـم نــافـه گشای گـل سـرخ
	كاش در كـوچه ی دل كيـنه نمی داشت حضور
	كـاش آیـیـنــه ی مـا بـــود صــفــاي گـل سـرخ
	شــور مستی بــه ســر افـتــاد مـرا نيـز كه بود
	دلــم آشفـتــه زمــانـی بــه  هــوای گـل ســرخ
	                     محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
	 
	http://golestanesheroadab.persianblog.ir
	http://www.boostanetanz.blogfa.com 
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1390/9/28   در ساعت   :    18:1:13
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
14226
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.