ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



همسفر


دیشب چمن خیال گُل کرد



یا شاهد شعر جلوه گر بود ؟!



نی- نی غلط است، گلشن عشق :



جولانگه ی مردمِ نظر بود



زیبا چمنی چو فکر شاعر



آیینه ی حُسن خودنگر بود



دامان هوا ز لطف شبنم



از روح فرشته شسته تر بود



در هر رگ گل فروغ مهتاب



روشنگر آیت هنر بود



هر لؤ لؤ شبنم: عکس مه داشت



آغوش ستاره پُر قمر بود



آری: وزش نسیم گلها



آهسته ولی جنون اثر بود



من پای گلی نشسته سرشار



بلبل سر شاخ نغمه گر بود



گرمی امید و آتش شوق



هر لحظه به سینه شعله ور بود



دل آمدنش خیال می بست



جز عشق ز هر چه بی خبر بود



مژگان به رهش ستاره می ریخت



در سینه ی آسمان شرر بود



یکبار تکان گلبنم خواند



دیدم که قیامتی دگر بود



خرشید ز سایه ی گلی خاست



یا حور به جامه ی بشر بود؟



یا او که دلم به انتظارش:



هر لحظه به فکر صد خطر بود



آری!... بخدا بت من آنجا



چون نور به دیده جلوه گر بود



سرشار و بحُسن خویش مغرور



می بر کف و نشه اش بسر بود



پیمانه به من گرفت و خندید



وآن هر دو لبش ز باده تر بود



گفتم: نستانم ار نگوئی:



کاینجا به منت کی راهبر بود ؟



گفتا: به سلامت کسی نوش!...



کآزادی و عشقش همسفر بود



زین بیش نمیتوان سخن گفت



در عالم هوش همین قدر بود



 



بارق شفیعی



کابل



۵/۵/١٣٣۵


کلمات کلیدی این مطلب :  همسفر ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/28 در ساعت : 9:41:57   |  تعداد مشاهده این شعر :  839


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محسن یاری
1390/9/28 در ساعت : 13:42:10
سپاس جناب شفیعی عزیز . دست مریزاد
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/9/28 در ساعت : 18:29:43
سلام استاد شفیعی عزیز
قطعه ای عاشقانه ، دلربا و سرشار از شاعری ، دست مریزاد و موفق باشید
مصطفی معارف
1390/9/28 در ساعت : 12:48:23
جناب شفیعی عزیز خیلی لطیف و پر از احساس .
سبز باشید
بازدید امروز : 20,941 | بازدید دیروز : 31,946 | بازدید کل : 124,536,427
logo-samandehi