.
درلحظه های تلخ و ملال آور غروب
وقتی که چشم دو زم بر ساحل افق
دریای بی کرانه ی دامان آسمان
درکام هولناک فرو می برد مرا.......
من دیگر آن جوانی دیروزیم نماند
اکنون نشاط از دل من رخت بسته است
دریای پر خروش دلم شعله افکن است
اما امید دیدنت همواره با من است
.
باخاطری ملالم افزون تراز غروب
اکنون به پیشگاه افق چشم دوختم
ای بامداد خاطر اندوهبار من
در انزوای کامل نقش خیال تو
اینک درون آینه افتد کنار من
.
ای صبح آفتابی می بینمت مدام
در آسمان خاطر من جلوه می کنی
از شوق روی توست اگر زنده مانده ام
ای بامداد خاطر اندوهبار من
ای آفتاب روشن دور از دیار من
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1398/1/26 در ساعت : 21:28:34
| تعداد مشاهده این شعر :
280
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.