می آیی و.........
1
می آیی و انگار نمی آیی یار
معلوم نشد زمن چه می خوا هی یار
یک شهر پری از سخن ناگفته
مقصود منی بهار یکتایی یار
.............
2
ای دور ترین ترانه ی آزادی
مهجور ترین پرنده ی آبادی
با بال شکسته کی به مقصد برسی
رویای بهشت خویش از کف دادی
..................
3
دلجوی تر از شکوه با رانی و
لبریز تر از شکوفه زارانی و
چون شعر ز هر طبع روان ساطعی و
حساس تر از وداع یا رانی و