رفتیم ولی دیر به « جنگِ جریان ها »
تا وا نَخُورَد تیرِ تفنگِ جریان ها
راهِ نفسِ خلق ِخدا بسته شد افتاد
حلقوم ِخدا چون که به چنگِ جریان ها
کم آدم فرهیخته دیدیم که یا مفت
عقل از سرشان رفت به بنگ ِجریان ها؟
سر می برد از راه بدر هر خل و چل را
والله قسم حرف جفنگِ جریان ها
تا کوک شود کیف خری مست، همه عمر
هستیم چرا گوش بزنگِ جریان ها
وادادگیِ طینتِ انسان الکی نیست
کم خورده سرش چون که به سنگِ جریان ها
ماهیت ِخود می دهی از دست چرا چون
هر بوقلمونی که به رنگِ جریان ها
هر آن شود از خویش تهی پر ز تحسّر
با مزمزه یِ شَهدِ و شرنگِ جریان ها
کودک منش است آن که سرش گرم نشد جز
با شعبده یِ شهرِ فرنگِ جریان ها
بازنده ترین فرد جهان کیست بغیر از
بازیچه یِ دستِ خرِ لنگِ جریان ها
همّت کن و بزدای به رندانگی ای مرد
از دامنِ خود لکّه ی ننگِ جریان ها