ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



رکعتان فی العشق! ( درنگی بر حکایت شبلی و حلاج )


 



... و گفت: " رکعتان فی العشق... " . نسیم  زمزمه ی پرسش در مردمان پیچید. و گزمگان سپید چشم و بی آزرم هم در چند و چون کلام او، سبیل آویخته را تابیده، گزلیک را در غلاف به غرش خواندند. و کسی ندانست کلامش را. جز یک تن. و آن شبلی بود. همان که گل انداخت حسین ابن منصور را. هنگام که مردمانش سنگ می زدند. و چون حسین ابن منصور هنوز در خرقه می زیست، پس! به گل اندازی شبلی " آخ " گفت. از آن رو که از شبلی چنین کار رندانه را نمی دانست. و چه می گویم! او از بنیاد، رندی نمی دانست. پروایش نبود تا در گذر و معبر، بد مستی کند. شلنگ انداز برود و بانگ بردارد: " لا فی جبةی الا الله ". و " انا الحق ". و همین بی پروایی کارش بساخت و خلیفه به حیلت و نیرنگ، فتوا از جنید بخواست کشتن او را. و شبلی، رندی بود شگفت و می دانست این گل از چه روست. و چرا بایدش انداخت. رند می آزماید. و شبلی حلاج را آزمود. شبلیان آگاهند، آنکه عارف است و رهسپار به قتلگاه، نه سنگ و سنگ انداز را در چشم می آورد ونه گل و گل انداز را. نه از سنگ می نالد و نه از گل. که هر دو یکی است. و شاید هم هیچ. که هر چه هست اوست. ومگر حلاج، در خلسه ی خلوت و معرکه ی جلوت آواز نداده بود که " در میان جبه ی من جز او نیست؟ وقتی او باشد " چه جای شکر و شکایت زنقش نیک و بد است " (۱) ... و شبلی گل انداخت. چه، گل برای حلاج که می رفت به خون سرخ، جامه بر تن کند، ایهامی شگفت داشت. و حلاج ندانست و آخ گفت.  ... و حلاج در خرقه می زیست. وخرقه، خود رنگ تعلق بود و دلبستن. و حلاج را بر این حجاب شگفت نفس راه نبود. که حلاج از خرقه، جلوه می خواست. و از جلوه، درنگ اتحاد و وصل. بی آنکه دریابد که جلوه، فقط برای" او " ست. و عاشق جلوه گر، هنوز چندین دانگ مانده تا دیگر هیچ نبیند جز او. که: وحده لا الله الا هو. ... و شبلی را شاید در آن واپسین دقایق زیست حلاج، سر آن بود تا این لطیفه و دقیقه را بر او فاش کند، اما حلاج درنیافت. که اگر درمی یافت به لبخندی شیرین، رایحه ی گل را به جان نیوش می کرد و در شبلی به شوق می نگریست و می گذشت. ***



*** این درنگ من است بر حکایت حلاج و شبلی. آنگاه که می بردند تا بر دارش کشند.



پانوشت:



۱- وامی است از حضرت حافظ. که گفت: چه جای شکر وشکایت ز نقش نیک و بد است / که بر صحیفه ی هستی رقم نخواهد ماند.  


کلمات کلیدی این مطلب :  رکعتان ، فی ، العشق! ، ( ، درنگی ، بر ، حکایت ، شبلی ، و ، حلاج ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/27 در ساعت : 19:14:23   |  تعداد مشاهده این شعر :  1897


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محسن یاری
1390/9/27 در ساعت : 20:45:50
به چند بار خواندنش می ارزد . جناب نبوی ممنون
_____________________________________
سلام. از مهر و لطف شما سپاسگزارم.
پاینده باشید.
بازدید امروز : 22,024 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,980,624
logo-samandehi