ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



اندرز


 

همین امسال بود ،
چند ماهی پیش از این
مردی مرا دید و سلامی کرد ؛
و بعد از آن
ذکری ز فرزندش  نمود از رویِ منظوری ،
که استعدادِ خاصی دارد او چون من
و او اندیشه ی محض و هنرمندی سرافراز است
و صدها مرتبت بهتر ز هر دانا که می دانی
شکیب و با محبّت
او فراترها ز هر انسانِ ممتاز است !
و می خواهم که اندرزی نمائی
جانِ من را با دو تا بیت از غزل هایت
که او شایسته ی هر منصبی در کشورِ ما هست !
 
و من ساکت به هر اوجی خیالم رفته بود اما
خودم بودم  
ولی آنجا نبودم من !
 
و او می گفت و می گفت از دلِ زخمش
برایِ جسمِ بی روحم
و من تنهایِ تنها در نگاهِ بی سرانجامش
خودم را داده بودم دست طوفانِ گریزانش !
 
ولی افسوس او هرگز نشد ساکت
که من از فکرتم بیرون بیایم لحظه ای آرام
و چندین پاسخِ گرمی دهم او را  ،
که ای دنبالِ منصب هایِ ویرانگر
مخواه از من
مخواه از خود
هرآنچه طالبِ بیش از هزاران مرد و نامرد است ،
هر آنچه در رُخِ احوالِ این مردم نماهائی که می بینی
همان پیمانه ی سرد است
همان آوازه یِ چشمانِ بی درد است !


م جعفری




موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1397/10/12 در ساعت : 19:8:7   |  تعداد مشاهده این شعر :  436


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صمد ذیفر
1397/10/20 در ساعت : 11:37:25
سلام
و درود بر شاعر هنرمند جناب جعفری عزیز
طبع و قلم تان همواره نویسا و پویا باید
ان شاء الله
محمدرضا جعفری
1397/10/25 در ساعت : 2:17:29
درود استاد / بی نهایت ممنونم از لطف و محبت حضرتعالی
علی میرزائی
1397/10/15 در ساعت : 17:19:40
درود بر شما استاد نازنین
بسیار زیبا ،روان،دل نشین و تاثیر گذار
محمدرضا جعفری
1397/10/25 در ساعت : 2:17:18
درود استاد / بی نهایت ممنونم از لطف و محبت حضرتعالی
بازدید امروز : 8,576 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,172,887
logo-samandehi