اینجا همه یکسان و همه یکرنگ اند
بنگر که برابر همه زیر سنگ اند
اینجا نبود جای غرورو عصیان
یا جای شکمهای تهی از یک نان
اینجا همه عریان و همه در خوابن
محتاج دعا ،منتظری بی تابند
عاری بود اینجا ز مقام و شوکت
خان گشته گدا همچو گدا بی صولت
درچشم گرسنه ای نبینی رنجی
دردامن سیری تو نبینی گنجی
برتن نبود لباس ارزان و گران
یک جامه ببینی تو دراین جا و مکان
برپیکر افتاده نبینی فخری
اینجا بود از عاقبت ما قبری
عمری همه در حجله دنیا داماد
غافل زعروسی که به مکرش استاد
گر خان و امیری به جهان یا که گدا
یک سنگ تراشیده زما مانده بجا
حیف آنکه به خود غره شوی در سیری
افتاده ببینی و ره خود گیری
غمین
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/26 در ساعت : 18:0:13
| تعداد مشاهده این شعر :
969
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.