زخمی عمیق بر تـنِ تقدیر خورده است
غم آمده ست و قلبم ازآن سیر خورده است
پیراهنِ سیاه به تن کرده روزگار
گویا به جای سخت و نفس گیر خورده است
این داستان حقیقت تاریخ ماست که-
مثل تبر به فرق اساطیر خورده است
مردان کوفه از تو حمایت نمی کنند
چون متنِ نامه لاک غلط گیر خورده است!
وارونه است کار جهان، پـس عجیب نیسـت
دیگی اگر که بر تـهِ کفــــگیر خورده است!
حالا تویی و کربِ بلایی که پیش روست
بر پای کودکان تو زنجیر خورده است
شش ماهه جای سینه ی پُرمهر مادرش
از چشمهی بهشت برین شیر خورده است
شقّ القمر دومرتبه تکرار می شود
این بار ماه قافله شمشیر خورده است
آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
تقصیر آب نیست، گلو تیر خورده است...
***
آن قدر غرق تشنگی لشگرت شدم
دیدم ردیف شعر تو تغییر کرده است
دیدم که زینب آمده در پای ذوالجناح
می پرسد آن سوار چرا دیر کرده است؟
[آن صحنه ای که فرشچیان چند قرن بعد
از عشق بی کران تو تصویر کرده است]
دیدم که شام محشر کبری شده ست و باز
زینب تو را هر آینه تکثیر کرده است
افسوس! هرکه آمده دیدار کاروان
دشنام داده است وَ تحقیر کرده است
آقا ببخش!گریه امانم نمی دهد
آوارِ اشک، چشم مرا زیر کرده است!
ای کاش روز واقعه بودم کنارتان
ای کااااااااااااش ها مرا به خدا پیر کرده است...