ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



نشستم با شراب و شاهد و پیمانه در مسجد


به جای زاهدان با جانماز و شانه در مسجد



نشستم با شراب و شاهد  و پیمانه در مسجد



نشستم با همه بدنامی ام نزدیک محرابی



بنا کردم کنار منبری میخانه در مسجد



موذن  گفت حد باید زدن این رند مرتد  را



مکبر  گفت می آید چرا دیوانه در مسجد



دعاخوان گفت کفر است و جزایش نیست کم از قتل



به جای ختم قرآن خواندن افسانه در مسجد



همه در خانه ی تو خانه ی خود را علم کردند



 کمک کن ای خدا من هم بسازم  خانه در مسجد



اگر گندم بکارم نان و حلوا می شود فردا



به وقت اشکباری چون بریزم دانه در مسجد



اگر من آمدم یک شب به این مسجد از آن رو بود



که گفتم راه را گم کرده آن جانانه در مسجد



دلم می خواست می شد دور از این هوها ، هیاهوها



بسازم  زیر بال  یاکریمی  لانه در مسجد



                             آذرماه 1390



  


کلمات کلیدی این مطلب :  نشستم ، با ، شراب ، و ، شاهد ، ، و ، پیمانه ، در ، مسجد ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/23 در ساعت : 10:41:47   |  تعداد مشاهده این شعر :  11968


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اهل الدین بحری
1390/9/23 در ساعت : 11:37:48
نشستم با شراب و شاهد و پیمانه در مسجد

..............................
ممنون استاد گرامی این غزل همه جهان را برایم آبی کرد
مصطفی پورکریمی
1390/9/23 در ساعت : 14:10:8
سلام جناب استاد قزوه ی عزیز

نشستم با همه بدنامی ام نزدیک محرابی

بنا کردم کنار منبری میخانه در مسجد

این غزل از آن دست چکامه های عرفانی ست که نشان می دهد سراینده اش در سیر و سلوک عارفانه اش هرآنچه بوی ریا و توجه به خود است را پشت سر انداخته .ما را هم دعا بفرمایید شاید از این ظلمتکده نفس خارج شویم .
محمد امین پور
1390/9/23 در ساعت : 16:7:34
با سلام
شعر دلنشيني بود
بر قرار و سربلند باشيد
وحید ضیائی
1390/9/23 در ساعت : 11:34:32
آنوقت می گویند پارتی بازی نمی شود بین شاعران . حالا ما اگه با این حال رفته بودیم الان باید تسلیتی برای روزنامه ها می فرستادید ! بالاخره جنم می خواهد و ...

استاد جان لذت بردم پس از مدتها . فقط یک نکته : شرح شقایق دعوتنامه و ... کی مسئولشه ؟ ما مانده ایم این دور دست ها و حوضمان !

............
ق : با سلام. دوستان حتما تماس می گیرند. نگران نباشید. من هم به آنها تاکید کردم ...
وحیده افضلی
1390/9/23 در ساعت : 12:43:39
سلام استاد عزیز
بسیار بسیار زیبا بود...یک بار شعری سروده بودم و صدای کسی درآمد که دیگر به کار بردن کلمات تکراری و قدیمی چون می و میخانه و شراب و...در شعر امروز معنایی ندارد...شعری از شما را برایش فرستادم تا بداند شاعر اگر شاعر باشد با همین کلمات به قول او قدیمی چگونه جادو می کند و به راستی که شما بی نظیرید...
محسن یاری
1390/9/23 در ساعت : 16:0:34
استاد قزوه ی عزیز . بسیار برای بنده مایه ی مباهات است که در جایی حضور دارم که به راحتی می توانم با بزرگوارانی چون شما تبادل شعری داشته باشم . غزل بسیار زیبایی را از شما مثل همیشه شاهد بودم . دل نوشته های ما را از نظریات صائب خویش محروم نفرمایید . سپاس
علی سعادتخانی
1390/9/23 در ساعت : 12:20:42
دلم می خواست می شد دور از این هوها ، هیاهوها

بسازم زیر بال یاکریمی لانه در مسجد
-----
زیبا بود استاد قزوه گرامی، با پایانی بسیار زیباتر

ابراهیم حاج محمدی
1390/9/23 در ساعت : 15:8:26
با سلام خدمت استاد عزیز قزوه
بسیار غزل ِ {حالایی قدمایی} و زیبا و دلنشین و دلچسبی است . استفاده کردم استاد . خدا شما را برای این مرز و بوم حفظ کند انشاء الله .
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/9/23 در ساعت : 17:38:37
سلام و عرض ارادت خدمت استاد قزوه ی ارجمند
دست مریزاد ، از این شعر زیبا و پرشور و دقایق تامل بر انگیز و شیرین آن لذت بردم .
نفهمیدم سر انجام این تساهل را چه پیش آمد
موذن خورد باده ، یا شما تازانه در مسجد ؟

برقرا باشید
سید حکیم بینش
1390/9/23 در ساعت : 12:33:46
با سلام به شما استاد بزرگوارم: جناب دکتر قزوه
همیشه از اشعار شما چیزهای نو یاد می گیرم و از سالهای دور اشعار تان را می خوانم و بهره می برم. این شعر تان هم حلاوتی بخشید جانم را
موفق باشید
رضا کرمی
1390/9/23 در ساعت : 15:32:34
سلام استاد .این شعر را بیش از همه تاویل و جهانبینی وسیعی که در پشت آن نهفته است زیباد می کند..درود بر شما و طبع روانتان
اکبر نبوی
1390/9/23 در ساعت : 22:51:10
سلام بر حضرت قزوه ی عزیز
نمی دانم در باره ی این غزل شوریده و دلبرانه و رندانه چه بگویم. فقط به جان شوریده ات درود می فرستم و آغوش گرم دلبر را هماره و همیشه برایت آرزو می کنم.
با ارادت خالصانه
بازدید امروز : 48,085 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,212,396
logo-samandehi