برای با تو پریدن ، اگر چه بال ندارم
در آسمان تو اما ، جز این خیال ندارم
جواب خواهش دست تو را چه چاره بجویم
که روی شاخه بجز میوه های کال ندارم
نه جای حیرت اگر با تو باز غرق سکوتم
به پیشگاه تو من جز زبان لال ندارم
و مانده ام عطشت را چسان فرو بنشانم
که روی طاقچه ام کوزه ی سفال ندارم
دلیل این که نفس می کشم ، همیشه تو هستی
و با تو زنده ام اینجا ، اگر زوال ندارم
تو سبز سبز چنانی ، که با تو هیچ زمانی
هوای سیر به دشت و در شمال ندارم
و هست باور من این که می رسم به تو روزی
که در مرام خود اندیشه ی محال ندارم
اگر جواب سوالم نگاه سبز تو باشد
در این زمانه دگر از کسی سوال ندارم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/22 در ساعت : 0:9:47
| تعداد مشاهده این شعر :
1233
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.