این غمی که بر جهان ابلاغِ اسرافیل شد
از سه معنا بر دل و جانِ بشر تحویل شد
بر بُن دندان گرفتا پاره پارهی جگر
از غروبِ هر سه آیه پشتِ هم ترتیل شد
آتشی تا بر نیستان زد روایاتِ الم
دردِ بی درمان بهجانِ آدمی تحمیل شد
وقتِ استبدادِ غم بر کشورِ دل تا ابد
از سه داغَِ مشترک روح و روان تحلیل شد
در فراقِ شمس و ماه و نجمِ اللهُ الصَمد
بی نیاز از مرگ و مردن عالمِ تمثیل شد
کاسهی چشمِ فلک افتاد و از بالا شکست
فرشِ خاکی بر سرایِ پُرخطر تبدیل شد
در زمستانِ جنون خیز بلا اندر بلا
بر تنِ غارِ زمانه اشکِ ما قندیل شد
خانهزادِ منزلِ عِفریته دنیا شدیم
تاکه درسِ غصهی آلِ خدا تحصیل شد
مرگ باشد بهتراز درکِ سه سوگ جانگداز
با خطِّ هجران زوالم عاقبت تکمیل شد
سیدمحمدرضالاهیجی
تاریخ ارسال :
1397/8/16 در ساعت : 8:54:53
| تعداد مشاهده این شعر :
455
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.