خيلي تحمل كردنش سخت است ...
حالا فقط من هستم و اين روزهايي كه...
كوه غم و اين ساده ي بي دست و پايي كه...
خيلي تحمل كردنش سخت است چون خالي ست
در كومه ي ديروزها ، امروز جايي كه
روزي كسي مي ايستاد و بي هوا مي ريخت
بر شانه اش در باد موهاي رهايي كه
پرهاي قو بر آب بودند و ...
نگاهم را
سيراب مي كرد از نگاه آشنايي كه
هربار مي سوزاند جانم را ولي حا لا
من ماندم و من ماندم و من با شمايي كه
از دستتان جانش به لب آمد فراري شد
تا من بمانم بر سر اين ردپايي كه ...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:5:18
| تعداد مشاهده این شعر :
926
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.