۱-
			
			در آبی دامنت کبوتر می شد
			فواره ی نبض یک صنوبر می شد
			پرواز نبود و روی دوشش هر شب
			دستان تو بود بی گمان پر می شد 
		
			
			۲-
			
			هر صبح کنار دست صرافی بود
			دیوانه ی دیدنت به شفافی بود
			آواره ی شیفت کاری ات مردی که...
			یک بوسه برای کشتنش کافی بود
			۳-
			
			بگذار که با گریه تو را تر بکنم
			با عشق تو در نبودنت سر بکنم
			گفتی که هوای ابری ات می گذرد 
			خورشید ندیده ام که باور بکنم
			
			
			( ... )
		
			
			۱-
		
			
			چه یک وجب 
			چه صد وجب 
			آب را می گویم
			چه فرقی دارد وقتی:
			دریا هم تو را گریه می کند
			
			۲-
			
			کسی خارج نشود 
			می خواهم کوچه را بگردم
			سایه ام را در همین کوچه دزدیده اند 
			به همه شک دارم
			
			۳-
			
			عجیب نیست که:
			دیوارها مرا به تو پیوند می زنند 
			وقتی:
			آخرین ستاره بن بست
			طلوع اولین نشانی ی تو باشد
		
			 
		
			ه.مبهوت