ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سرنوشت...

ساده می گیرم ولی عشقت پر از دشواری است
سرنوشت با تو بودن اشک و آه  و زاری است


دوست دارم یک شبی از خاطرت عاری شوم
دست در دست صبا در روح شب جاری شوم 

صحبت از یک عمر درگیری و آشوب و فناست
رسم تو از رسم مهر ومعرفت اینک جداست 


یک زمان من مست در کویت پریشان بوده ام 
عاشقی سرگشته مجنونی غزل خوان بوده ام 

 

حال رسواتر ز بدنامان این دهر پلید 
دشنه ی تنهایی از حلقم زبانم را برید


هی بزن سیلی به اندامم تباهم کن که من
دود خواهم شد نباشم در زمین ای اهرمن

یوسف کنعان من دیگر نیا در کلبه ام
با هزاران گرگ بدخو من کنون هم سفره ام 

آنقَدَراز خشم تو نیزه درونم خفته است
شادی روح مرا اشک مصیبت شسته است

از دلم رفتی برو دیگر نیا ظاهر فریب
از تو اندوه و فغان و خشم شد بر من نصیب


 

(نیلوفر)

کلمات کلیدی این مطلب :  سرنوشت ، یوسف کنعان ، نیزه ، هم سفره ، سیلی ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1397/7/10 در ساعت : 21:4:5   |  تعداد مشاهده این شعر :  624


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مجتبی اصغری فرزقی
1397/7/15 در ساعت : 8:42:44
کار شما را خواندم
خوبه
البته مثنوی چون در بحث قافیه دست باز تری دارید می شود یک شاهنامه را همین طور ادامه داد
البته استفاده از واژه های کهن تر کمی هم خوب و هم بد است...
باید به دنبال گشترش و بسط زبان و ....باشیم
موفق باشید
نام ارسال کننده :  مخاطب     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
بسيار تا بسيار عالي
بازدید امروز : 3,457 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,962,057
logo-samandehi