ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصیده ی غدیریه
 
 
رود به سر می دود، رو به گلستان دلیر
تا که بدست آوَرَد باز چه در این مسیر؟
 
موج به رقص آمد از هیمنه ی جزر و مد
می کشد از فرط شوق شأنِ زِبَر را به زیر
 
شعله ور از عشق شد سینه ی عشّاق نور
داغ تر از داِغ شد هروله در  زمهریر
 
گشت  در آفاق طاق طاقت خورشید، تا
دید عطش می کشد یکسره عریان کویر
 
واهمه از باد داشت قاصدکی عشوه گر
موج خروشید و کرد دلهره اش را خمیر
 
بارور از  آفتاب سایه شد آنگاه مست
چشم چرانید از نور در آن عرصه سیر 
 
خواست قِسِر در رود دید ضرر می کند
دبّه در آوَرْد زود تا که بیفتاد  گیر
 
عشوه گری کرد ناب، آن هم  با آب و تاب
تا که به چنگ افتدش کوکب حیران اسیر
 
افکَنَد آتش به جان عابدِ شب خیز را
ناز فروشد اگر رُک به طبرخون،زریر
 
نبض قضا می تپد تند تر از تند چون
خوب رقم می زند بزم  قَدَر را قدیر
 
در دل «موسی» مگر جوهرِ خُم خورده جُم
چون که بر آورده از سینه، «صَفُورا»،صفیر
 
هر که ز جام أَلَسْت مست شد از خود گُسَسْت
باز شناسد مگر غبغب حور از حریر؟
 
غیرتش انگار گُل، کرد چنان زُبده، نور
کز اثرش ناگه از، رعد بر آمد نفیر
 
چشم نپوش از نظر چون که تماشائی است
شعشعه ه ی نور با دبدبه ای بی نظیر
 
جز به خودش می زند صدمه مگر آشکار
دست به دامان نور هر که شود دیر دیر
 
ذات پلیدش شود، مثل شرر بر ملا
عاقبت آری چشد شهد شرر را شریر
 
پاک اگر استت سرشت، گام نهی در بهشت
حظ اگر از زندگی ناب نبردی بمیر
 
غایت قصوای نور نیست مگر روشنی
نور بنوشی شوی یکسره روشن ضمیر
 
زد به کناری نقاب چشم گشود آفتاب
دید که زمزم گرفت، دامن کوثر کثیر
 
شب پره در آفتاب تاب نیاور ، ببین
کفر چه بلعیده در قعر جهنّم؟ سعیر
 
شب سپری شد به هوش باده ی عرفان بنوش
روزِ تو را بعد از این غم نکند قمطریر
 
هر کسی از بخت بد قافیه را باخت، باخت
شامّه اش کور بود،کرد عبور از عبیر
 
مفت بدست آمده ست فرصت دلدادگی
چاره ات ارزانی است، پس نگریز از گزیر
 
 تا ابد است از ازل شکر خداوند فرض
چون که به فرمان اوست، نَیِّرِ اعظم، منیر
 
روح الامین گفت با حضرت خاتم که هان
مست از ازل تا ابد، سخت تو گردد یسیر
 
همسفران را بده مژده که با خرّمی
گام نهند استوار، در پی مردی خبیر
 
سلسله جنبان نور ،محرم اسرار حق
قافله سالار عشق ، حیدر صفدر امیر
 
بی بدلی یکّه تاز، هست که در عدل و داد
نیست، نیابد کسی، شهره تر از این شهیر
 
اهل یقین را به دل راه نه تردید یافت
هر که نصیر الحق است، حق شود او را نصیر
 
راه فراروی خویش بسته نبیند کسی
دارد اگر چون علی راهگشائی بصیر
 
دست علی را گرفت رو به جماعت رسول
در پی فرمان حق، داد بشارت بشیر
 
گفت منم من امین سرور اهل یقین
تالی تلوم علی ست، هست علیّ ام وزیر
 
هر که منم سرورش،هست علی رهبرش
چون علی و من کسی، نیست بشیر و نذیر
 
 داده خدا تا ابد، در دل هر  مؤمنی
 عشق علی را فقط سیطره ای دلپذیر
 
حشمتش از حد چرا، بود فراتر علی؟
چون که حصار الامم، بود فراشش حصیر
 
ظلم ستیزی که عدل اسوه ندارد جز او
شاه نجف شد ولی تکیه نزد بر سریر
 
عشق مداری که بود در نظرش حق عظیم
شوکت بی ادّعا داشته در چنته شیر
 
بود برازنده اش مسند شاهی چراک
تا عَلَم افراشت شد رایت قیصر قصیر
 
جامع الاضداد بود، رادترین راد بود
بود فقیری غنی، بود غنی ای فقیر
 
هست به فرمان او هر که بصیر است و پاک
نیست به فرمان او هر که نباشد بصیر
 
وه چه نویدی! رسید،عیٖد، چه عیٖدی سعید
می زند از این سبب طعنه به دریا غدیر
کلمات کلیدی این مطلب :  قصیده ی غدیریه ، علی ، موسی ، صفورا ، قمطریر ، غدیر ،

موضوعات :  اجتماعی ، آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1397/6/4 در ساعت : 13:59:25   |  تعداد مشاهده این شعر :  598


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید روح الله باقری
1397/6/13 در ساعت : 19:33:11
احسنت جناب حاج محمدی
خیلی زیبا و جذاب بود
اجرتون با صاحب غدیر
خلیل ذکاوت
1397/6/4 در ساعت : 14:32:54
قصیده ای است دلنشین و درخشان

درود و دست مریزاد

احسنت
آفرین
ابراهیم حاج محمدی
1397/6/4 در ساعت : 15:41:5
سلام و درود حضرت دوست استاد عزیز جناب ذکاوت را . زنده و شاداب باشید بزرگوار . پیشاپیش عید غدیر مبارک باد
حسین احسانی فر
1397/6/5 در ساعت : 9:0:37
سلام و عرض ادب حضرت استاد
بسیار زیبا و دلنواز سرودید و بر دل نشست.
خدواند شما را به روح القدس مؤید فرماید.
ابراهیم حاج محمدی
1397/6/7 در ساعت : 2:27:29
سلام و درود و سپاس فراوان حضرت دوست
عباس خوش عمل کاشانی
1397/6/7 در ساعت : 22:27:14
استاد سخن در این قصیده
معنــــا پــــی لفــظ آفــــریــــده
اعجــاز نمـــوده از پی سحر
بنگـــر ز نگاه دل نــــه دیده
از کلک عبیــــــر آفـــرینــــش
بر کاغـــذ زر عسل چکیده
تـــــرحیبگــــــر کلام نغــــزش
هرشب ملک است تاسپیده
اوج سخنش ز فرش تا عرش
بنگر که چه معتبــر رسیده
کوتاه سخن کنم ، توان دید
معراج سخن در این قصیده.
بازدید امروز : 125 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,958,725
logo-samandehi