خجسته فر، پر، شد آنچنان از شمیم گلها سحر شکوفا
که پُر طروات تراوَد از طبعِ شاعران شعرِ تر شکوفا
همیشه وقتی که می گشاید به بزم گل بلبل از شعف پر
قَدَر کند در قضا تجلی، قضا شود در قَدَر شکوفا
نزیبدش جز لَحَد مقامی، نمی زند چون بلند،گامی
شرف اگر در نهاد انسان نگشته با زیب و فَرّ شکوفا
صلابتت را به کوه بنما که سر کند از ارادتت خم
اگر که خواهی هویّتت را ز گوهر ارزنده تر شکوفا
شِگِفتِگی در شکُفتن از شوقِ شورمستی شراره خیز است
سرشت انسان شود اگر با سماجتی شعله ور شکوفا
به هر طریقی که می تواند ببالد انسان به خود، ببالد
اگر که بیند نباشد از همّتش به غیر از هنر شکوفا
ضرر ندارد اگر بجوید زیان بشر گاهگاه از آن رو
که کم نگردیده در جهان بی بهانه سود از ضرر شکوفا
اگر چه ایمن نباشی آنی از انگِ دونان ِ پست فطرت
خطر کن آری،خطر، که زیبد فقط ظفر در خطر شکوفا
درنگت از درک دردمندیِّ دُرد نوشان درست اگر نیست
چرا نداری به دُرد نوشی شبیه مستان، ظفر شکوفا
سفر کن از خود به سوی هستی که از تو هر دم عدم گریزد
ثمر، سکونت، ندارد! آدم ، شود مگر در سفر شکوفا
گزندت از عشق اگر رسد هان نباش آنی پِکَر که هرگز
تبسّمی غنچه را نگردد - پِکَر اگر شد- ثمر شکوفا
مقیم دولت سرای عشق از جنون گزیری ندارد آری
جنونش از فرط عشق باشد همیشه در "جوزهر" شکوفا
مَدارِ ما معرفت اگر شد مَهارِ ما دستِ ذاتِ حقّ است
به خود ندید آنقدر فلک جز به نور مطلق ((قمر)) شکوفا
ابراهیم حاج محمدی (قمر)
***
ابراهیم حاج محمدی را چند سالی است به واسطه ی تسلط کم نظیرش به قواعد شعر می شناسم. شاعری که توانایی بالایی در استفاده از اوزان و بحور مختلف و ارائه موضوعات ذهنی اش در این قالب ها دارد. توانایی این شاعر به حدی است که تا به حال چندین غزل در اوزان بسیار مشکل از او خوانده ام و به روشنی این توانایی با تسلط کم نظیر به دایره ی واژگان مختلف مثال موم نرمی در دست اوست که می تواند هر موضوعی را که بخواهد در اوزان مورد نظرش جان ببخشد و کن فیکون کند.
طواف بیدل بر کعبه ی خواجوی کرمانی
هر مصراع غزل از تکرار چهار بار رکن مفاعلن فع ( مفاعلاتن ) تشکیل شده که در هر بیت ، از این رکن هشت بار استفاده شده است. البته باید توجه داشت که با طرز نوشتار هر مصراع که شاعر آن را قلمی کرده و با ذکر این که رکن مرکب است و تشکیل شده است از مفاعلن + فع هر بیت دارای شانزده رکن خواهد شد که هر دو رکن آن زحافی خواهد بود از بحر رجز و به کارگیری اینگونه ی ارکان و زحافات از این بحر ، شاعری می طلبد کارآزموده و قوی ذهن که دقیقا بداند چه می کند و به کجا می رسد.
استفاده این گونه از ارکان را می توان به بیدل دهلوی نسبت داد که شاهد مثالش مطلعی از یک غزل اوست که می فرماید:
اگر بهگلشن ز نازگردد قد بلند تو جلوه فرما
ز پیکرسرو موج خجلتشود نمایان چو می ز مینا
و در مطلع غزلی دیگر که باز می فرماید:
چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ
تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
استفاده ی مشترک از قافیه ( فتحه ( حرف ماقبل روی ) + ر ( حرف روی ) ) در شعر بیدل دهلوی و ابراهیم حاج محمدی با اختلاف ردیفی که شاعر از "شکوفا" و بیدل از "برون آ" کام گرفته دقیقآ نشان از همنشینی خاص شاعر با بیدل دارد ؛ آنچنان که این استقبال را می توان در ردیف اشعار خود جناب بیدل دسته بندی کرد.
همراهی و پیروی از نکته سنجی های سبک هندی در غزل های بیدل توسط ابراهیم حاج محمدی به خوبی به هدف نشسته است و جان بخشی به دقایق اهل عرفان و تصوف را کاملآ در این غزل شاعر می توان دریافت در آن جا که می گوید:
ضرر ندارد اگر بجوید زیان بشر گاهگاه از آن رو
که کم نگردیده در جهان بی بهانه سود از ضرر شکوفا
و غلظت این درونمایه ی عرفانی در مقطع چنان نمود می کند که انگار روح بیدل به شاعر نازل شده است که می سراید:
مَدارِ ما معرفت اگر شد مَهارِ ما دستِ ذاتِ حقّ است
به خود ندید آنقدر فلک جز به نور مطلق ((قمر)) شکوفا
البته نباید فراموش کرد که اصالت مدار چرخشی این شعر بر داویر عروضی ریشه در شاهکار خواجوی کرمانی دارد. البته با این تفاوت که حضرت خواجو در تنها غزلش در این وزن بر اساس منبع گنجور از مصاریع چهار رکنی و ابیات مثمن استفاده می کند و می فرماید:
چو چشم مست تو می پرستم
چو درج لعل تو نیست هستم
بیار ساقی شراب باقی
که همچو چشم تو نیمه مستم
نه خرقه پوشم که باده نوشم
نه خودپرستم که می پرستم
چو می چشیدم ز خود برفتم
چو مست گشتم ز خود برستم
ز دست رفتم مرو بدستان
ز پا فتادم بگیر دستم
منم گدایت مطیع رایت
و گر تو گوئی که نیست هستم
مگو که خواجو چه عهد بستی
بگو که عهد تو کی شکستم؟
غزلی به تمام معنا که بار و جایگاه غزل را از نو پدیدار می کند و جان و روح غزل را تازه می کند.
در کل با بررسی تکمیلی این اثر از ابراهیم حاج محمدی واضح می شود که صاحب این اثر شاعری ـ سلیم الفطره، صحیح الطبع و دقیق النظر است که بنای فضلیت شعر را بر بقای آن می بیند.- ( چهار مقاله – احمد عروضی سمرقندی – مقاله دوم ص 47 )
عزت زیاد.
وحید سلیمی بنی پانزدهم امرداد 1397