درد ما چون کَنِه بر جان دوا افتاده
ردّ پاهای که بر روی خطا افتاده؟
گل نخوردیم ولی روح گل آقاست دمغ
چون که بدجور گل از چشم خدا افتاده
عاشقان تا همه مجنون بشوند از یک دم
عقل از قافله ی عشق جدا افتاده
حدس باید بزند آدم عاقل که چرا
روی دستان قَدَر نعش قضا افتاده
چه بلایی است خطرناکتر از این که سمج
ترس در جان تو از بیم بلا افتاده
بیش از این مرد خدا کاسه ی ابلیس نلیس
تا که در شهر شوی شهره به "جا افتاده"
چه گناهی زده سر از همه، رو، دنده ی لج
با همه خلق خدا، قبله نما افتاده
چون زکاتی نرسید از تو به درویش، نپرس
از چِرا گَلّه ات ای دوست چرا افتاده؟
به غنی داده خدا وسعت روزی ز چه رو؟
تا بگیرد به کرم دست دو تا افتاده
آسمان هم دمغ از بخل خود است انگاری
گل چو در باغچه از نشو و نما افتاده
تاریخ ارسال :
1397/4/1 در ساعت : 15:52:0
| تعداد مشاهده این شعر :
481
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.