ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



«شرح تجرید الإشتیاق»
 
سمت آبادی خدا می رفت، جاده بی انتهاست می دانست
هوش او کوک کوک بود آری فرق حلوا و ماست می دانست
 
پر در آورده آنچنان از عشق  بال می زد به اشتیاق انگار
در فراسوی سوی ها چون نور در رهائی رهاست می دانست
 
در خودش آنچنان فرو میرفت گاهی از شک و شبهه ها عاری
ریشه دارد عمیق آری عشق، عقل پا در هواست می دانست
 
دست اگر چه نمی کشید از عشق،رد پاهای فتنه را می دید، 
هر کسی را که دل به او بندد جز خدا بی وفاست می دانست
 
در تکاپوی موج ها بی تاب، بی خیال از هجوم طوفان ها
دل به دریا سپرده بی پروا، ناخدا با خداست می دانست
 
عشق را چون عیار نابی داشت،غرقه در منجلاب گمراهی
هر که را از طمع تمنّایش «رَبَّنٰا آتِنٰا»ست می دانست
 
جذبه ی حُسن یوسفی آری از زلیخا قرار می گیرد
می کشاند به سوی او، او را، عشق آدمرباست می دانست
 
«گلشن راز» زندگی عشق است، تندر است آه عاشقان تندر
«شرح تجرید الاشتیاق» آه است، آه اگر کیمیاست می دانست
 
«دَرد»در نزد عاشقان «دُرد» است،دُرد در نزد عارفان درمان
درد و درمان که می رسد بر جان ناروا یا رواست می دانست
 
ناگهان در قضا قدر گل کرد،ناب در مغز شب سحر گل کرد
حدس می زد سپیده بی تاب است ماجرا ابتلاست می دانست
 
«کُنج عزلت» اگر چه خود گنجی است در شرر بی شعف نمی رقصید
شعله ور در سماع اگر افتاد، از قَدَر یا قضاست می دانست
 
مشکل اینجاست ما نمی فهمیم که خدا هست از ریا بیزار
اینکه گاهی خودش به تنهایی، بی ریایی ریاست می دانست


   تاریخ ارسال  :   1397/3/8 در ساعت : 3:5:10   |  تعداد مشاهده این شعر :  525


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 29,504 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,988,104
logo-samandehi