اگرعاشق شدن درد است ، درمانش مبارک نیست
کسی در شهر جزدیوانه ، دیوانش مبارک نیست
من آن پروانه ام که حاصلش ابریشم ناب است
بدون سوختن پروانه پایانش مبارک نیست
اگر بی موج ، دریا می شود مرداب ، بی ماهی
چرا صیاد عنوان کرد طوفانش مبارک نیست ؟
برای سوختن پایِ غزل، آتش مهیا کن
که اشک بی فروغِ عشق جریانش مبارک نیست
بیا بردار از دوش دلم بار امانت را
اگرچه خوب ، هر چیزی فراوانش مبا رک نیست
برای لحظه های سخت فکر جان پناهی کن
که این ابرغضب آلود بارانش مبارک نیست
برای خلق می خوانیم آیات عذابش را
بدون مژدگانی شیخ ، قرآنش مبارک نیست
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1397/2/24 در ساعت : 18:57:27
| تعداد مشاهده این شعر :
398
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.