اگرعاشق شدن درد است ، درمانش مبارک نیست
	   کسی  در شهر جزدیوانه ، دیوانش مبارک نیست
	 من آن پروانه ام که حاصلش  ابریشم  ناب است
	  بدون سوختن  پروانه  پایانش مبارک نیست
	 اگر بی موج ، دریا می شود مرداب ، بی ماهی
	 چرا صیاد عنوان کرد طوفانش  مبارک نیست ؟
	  برای سوختن پایِ غزل،  آتش   مهیا کن 
	 که اشک بی فروغِ عشق جریانش مبارک نیست
	  بیا بردار از دوش دلم بار  امانت را
	  اگرچه خوب ، هر چیزی فراوانش مبا رک نیست
	   برای  لحظه های  سخت  فکر جان پناهی کن
	    که  این ابرغضب آلود بارانش  مبارک نیست
	     برای  خلق   می خوانیم آیات عذابش را
	    بدون  مژدگانی شیخ ، قرآنش مبارک نیست
	 
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1397/2/24   در ساعت   :    18:57:27
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
431
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.