هنوز عطرِ تنت هست روی تن پوشم
	هنوز رایحهٔ عشق دارد آغوشم
	 
	نرفته هُرم نگاهت ز عمق احساسم
	نگشته محو طنین صدایت از گوشم
	 
	چنان ز سُکرِ لبت در خُمار تا چندی
	نه عقل من به تعادل رسید و نه هوشم
	 
	مرور می کنم آن لحظهٔ تماشایی
	که سروِ قامتِ تو سر نهاد بر دوشم
	 
	چه زود بی تو ز من رو گرفت خوشبختی
	زمانه با قلمِ  قهر  کرد  مخدوشم
	 
	تو نیستی و دلم  بیقرارِ  آمدنت
	به لرزه آمده آتشفشانِ خاموشم
	 
	نه نیست باورِ من ای همه تمنّایم
	که کرده ای به همین سادگی فراموشم
	
	#ایرج_قبادی
 
    
    
       تاریخ ارسال  :  
1397/2/21   در ساعت   :    13:56:59
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
612
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.