داستان پيله و پروانه و پروازهاست
پركشيدن، پرزدن ، تا ماوراي راز هاست
مثل مرغاني كه چندين آسمان پيموده اند
زندگي را در مسيري بي امان پيموده اند
داستان چند انساني كه آسان نيستند
در ميان پيله هاشان آسمان را زيستند
داستان سوره ي اصحاب كهف و رازهاست
خواب سيصد سال، در منظومه ي اعجاز هاست
چند انساني كه در زندان دقيانوسي اند
در پي يك روزنه، در حسرت فانو سي اند
بر مدار ِ نور ِ سيصد آسمان چرخيده اند
دفتر ِ تعبیر ِ سيصد ساله را سنجيده اند
خواب ِ انسان بود و اعجازی که در تعبیر بود
عشق و ايمان درب ِ غار ِ چشم هاشان را گشود
چند انساني كه از غارِ درون بيرون شدند
قصه ي ليلا شنيدند و شبي مجنون شدند
قصه ی ما هم شبیه داستان ِغار هاست
غار ِ اعجاز درون، لبریز از اسرار هاست
پيله را طي كرد چشم شاپرك، تا آسمان
عمر يك پروانه كوتاه است چون رنگين كمان
قل هوالله احد، رمز و كليد رازهاست
عشق و ایمان، پرتو ِ آئینه ی اعجازهاست
اكرم بهرامچي