ازاین طبیعت مرده بهار کوچیدست
امیدرستن از این شوره زار کوچیدست
دگر نمی شنوم آن صدای روشن را
مگر لطافت از این جویبار کوچیدست
به دشتها همه گرد ملال بنشسته است
از این کرانه هزاران هزار کوچیدست
غبار غصه گرفتست این حوالی را
کدام قافله از این دیار کوچیدست
چرا نگریم از این اتفاق طاقت سوز
که مانده ام من و ایل و تبار کوچیدست
دلم به عشق کدامین نگار گردد رام
غزال وحشی از این کوهسار کوچیدست
نشان مهرو وفا را دگر نمی یابم
مگر محبت از این روزگارکوچیدست
کدام باد وزیدست ناگهان اینجا
طراوت از چمن و لاله زار کوچیدست
غزل بسوگ کدامین سترگ می گرید
از این دیار مگرشهریار کوچیدست
شهودی بستان آباد – تبریز
21 فروردین 1397
@shohodiali
@shohodiali
تاریخ ارسال :
1397/2/6 در ساعت : 14:51:14
| تعداد مشاهده این شعر :
487
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.