"میم مثل مهربانی"
باز باران ترانه میخواند
عیدِ نوروز آمده ، برخیز
از دلت بغض و کینه را وا کن
تا که از عطر گل شوی لبریز
بارِ دیگر پیاله ای بردار
بدر آ از منیّتِ بی جا
دو سه پیمانه مهربانی زن
که شود زندگیت روح افزا
مهرورزی کمالِ انسانست
و در آن لذّتی تماشایی ست
هر کسی قلبِ مشفقی دارد
نفسش نفخه ای مسیحایی ست
سینه ات گر خُمار نیکویی ست
در دو عالم خجل نمی گردد
اگر عشقی به قلبمان ندمد
گِلِ بی جان که دل نمی گردد
غصه هایی که جلدِ سینه ی ماست
همه شان مثلِ برگِ پاییزند
اگر از اهلِ مرحمت باشیم
همه با یک اشاره میریزند
هدف از شعر من همین بند است
اگر ای دوست فکر فردایی
مهربان باش و مهرورزی کن
که در آن عزّتی ست عقبایی
مهران ساغری